اگر به دنبال کتابی جذاب، آموزنده و ارزشمند برای معرفی مفاهیم دینی به کودکان و نوجوانان هستید، کتاب «قصهی خوبان» انتخابی بینظیر برای شماست. این اثر زیبا، به قلم استاد مجید ملامحمدی و با تصویرگری هنرمندانه نگین حسینزاده، دریچهای تازه به روی کودکان میگشاید تا با خانه حضرت زهرا (س)، پنج تن آل عبا و حدیث شریف کساء آشنا شوند.
قصهی خوبان روایتگر داستان نزول جبرئیل و حضور پیامبر اکرم (ص) در خانه حضرت زهرا (س) است. در این داستان شیرین و روان، حدیث شریف کساء از زبان همان عبای یمانی بازگو میشود؛ عبایی که پیامبر (ص)، حضرت زهرا (س)، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) زیر آن جمع شدند و روایتی ماندگار در تاریخ اسلام رقم زدند.
این کتاب کوتاه و دلنشین، با ۲۴ صفحه، مناسب گروه سنی کودک است و خواندن آن تنها ۱۵ دقیقه زمان میبرد؛ به اندازهی یک زنگ تفریح! «قصهی خوبان» با زبان ساده و داستانی جذاب، زمینهساز ارتباط عاطفی عمیق کودکان با معارف دینی و اسوههای الهی میشود.
چرا باید «قصهی خوبان» را برای کودکان انتخاب کنیم؟
- آشنایی با پنج تن آل عبا: کودکان در خلال داستان با شخصیتهای والای اسلام آشنا میشوند.
- یادگیری حدیث شریف کساء: این حدیث شریف، پایهی بسیاری از معارف شیعی است و آشنایی با آن در سنین پایین میتواند تأثیری ماندگار داشته باشد.
- تقویت هویت دینی: با مطالعه این کتاب، کودکان با مفاهیم معنوی عمیق مانند محبت اهل بیت (ع) و جایگاه خانواده در اسلام آشنا میشوند.
- فرصت مناسب برای هدیه: «قصهی خوبان» هدیهای ارزشمند برای دختران و پسران خردسال است؛ چه به مناسبتهای مذهبی مانند میلاد حضرت زهرا (س)، چه در جشنهای خانوادگی و یا حتی به عنوان یک یادگار معنادار در مدرسه یا مراکز فرهنگی.
نکات ویژه درباره کتاب «قصهی خوبان»
- نثر روان و قابل فهم برای کودکان در سنین پایین
- تصویرسازیهای جذاب و کودکانه که باعث برقراری ارتباط بهتر مخاطب با داستان میشود
- موضوعی معنوی و خانوادگی که همزمان هم آموزنده است و هم محبت به اهل بیت (ع) را در دل کودکان مینشاند
برشی از کتاب :
چند دقیقه ای گذشت، حسن(ع)، کودک دوست داشتنی علی(ع) و فاطمه(س)، پا به اتاق گذاشت و به مادر سلام کرد، مادر گفت: «سلام نور چشمم، سلام میوه دلم»!
حسن(ع) گفت: «مادرجان! شما چقدر بوی پدربزرگ را میدهید. آیا پدربزرگ به خانه ما آمدهاند؟!»
حضرت فاطمه(س) من را به او نشان داد و گفت: «بله، پدربزرگ اینجا هستند، زیر آن عبا.»
حسن(ع) با خوشحالی بهطرف ما آمد و سلام کرد و گفت: «اجازه میدهید که من هم زیر عبا بیایم؟» پدربزرگ گوشهای از من را بالا گرفت و گفت: «سلام پسرم، بله تو اجازه داری.»
برای تهیه کتاب کلیک کنید :
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.