نمک زیاد داریم توی دنیا. از یددار و نمک دریا بگیرید تا نیمچه دعوا که نمک زندگی زن و شوهرهاست. ولی کارخانه نمک یک نمک واقعی و عجیب است. هم شور است هم شیرین، هم دلتان میخواهد چشمتان به آن نیفتد هم یک لحظه که کتاب را زمین بگذارید پشیمان میشوید. ماجرا این است که کارخانه نمک یک کتاب معمولی نیست، شوریاش مال آب و هوا و شرایط خاصی بوده که این منطقه سالهای جنگ داشته و شیرینیاش ولی مال خاطره رزمندههاییست که چفیه نمدار را دور سرشان بسته و سر از این منطقه عجیب در آوردهاند.
کارخانه نمک یک مجموعه روایت طنز دوستداشتنی است که بعید میدانم صدای خندههایتان را بتوانید کنترل کنید. کسانی که قدیمتر به قم آمدهاند شوری آب را یادشان هست. یک جوری بود آدم صورتش را میشست ردی از شوره به جا می ماند. حالا که با سقوط فاو در جریان جنگ تحمیلی، کارخانه نمک افتاده بود دست بچههای جبهه، موقعیت عجیب این منطقه، یک گردان بچه قمی میخواست که بیایند و شوریاش را با نمک ذاتی و شوخیهایشان بشورند وببرند.
کارخانه نمک اندازه چندتا خاطره مارا مهمان برو بچههای قمی جبهه میکند و حسابی خندهمان را درمیآورد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.