گاهی اوقات یک دست هم صدا دارد!

Photo 2025 05 18 16 01 26

اولین باری که سفر کربلا رفتم، هنوز آمریکایی‌ها توی عراق بودن و مرز عراق پر از سربازانشان بود. حضور آن اشغالگرها برایم غیرقابل تحمل بود. یادم افتاد این سرزمین انگار خالی از اشغالگر و دیکتاتور نبوده؛ از آمریکایی‌ها و صدام گرفته تا سال‌ها قبل، خلیفه‌های ستمگر عباسی. در خیال خودم به این فکر کردم اگر به این سربازها بگویند این‌هایی که دارند از مرز رد می‌شوند، ایرانی هستند؛ چه احساسی پیدا می‌کنند و اگر قدرت داشتند، چطور مانع زیارت اباعبدالله(ع) می‌شدند؟ یک آن رفتم به گذشته، به قرن‌ها قبل؛ به آن زمانی که خرج زیارت امام حسین(ع)، دادن یک دست بوده است. از خودم پرسیدم تا کجا و چقدر حاضرم علاقه‌ام را به امام حسین(ع) نشان بدهم؟ آیا حاضر می‌شدم یک دستم را از دست بدهم اما عوضش زیارت بروم؟

و حالا بیشتر از ده سال بعد، کتاب یک دست‌ها به دستم رسیده است. کتابی که کم‌حجمی‌اش انگیزه شده تا یک‌روزه تمامش کنم و بدانم جریانش از چه قرار است. کتاب یک‌دست‌ها نوشته سید ناصر هاشمی مربوط می‌شود به دوران امام هادی(ع) و خلیفه غاصب وقت، متوکل عباسی؛ اما شخصیت اصلی داستان، دانشمندی است که محب امام هادی(ع) و از یاران و شیعیان ایشان است. به حکم تقیه مذهبش را پنهان کرده است. دانشمندی که شهرتش باعث می‌شود، خلیفه از او بخواهد که معلم فرزندانش باشد. داستان بیشتر در فضای قصر خلیفه و خانه این دانشمند که ابن سکیت نام دارد، می‌گذرد. خلیفه با اینکه از هیچ سختگیری به امام و شیعیانش دریغ نکرده اما از اینکه حب امام تا نزدیک گوشش و در قلب اطرافیانش نفوذ کرده، از مادر خودش تا کنیزک رقصانش، به‌خشم آمده است و به جای پذیرش حقیقت، دستور داده شدت سختگیری‌ها افزایش پیدا کند تا جایی که فرمان تخریب بارگاه امام حسین(ع) و قطع دست زائرانش را داده است. ابن‌سکیت شاهد این ماجراهاست و غصه‌هایی که می‌خورد و کمک‌هایی که به شیعیان می‌کند. و سرانجام روزی که  مذهبش برای خلیفه آشکار می‌شود و چه زیبا در دفاع از حقیقت سخن می‌گوید و چه زیباتر هزینه این حقیقت‌گویی را می‌چشد.

بعداز خواندن این کتاب می‌فهمیم غلط است که می‌گویند یک‌دست صدا ندارد؛ چرا، یک‌‌دست شیعیان صدا دارد و دل‌ها را تکان داده است. باز هم پی می‌بریم، تشیع ثروتمندترین اعتقاد بشری است؛ چراکه حاضر نیست درقبال تمامی ثروت دنیا دست از محبتش به رسول‌الله و اهل بیتش بردارد. این را امام صادق(ع) به ما یادآوری کرده است.

بعداز خواندن کتاب از خودم می‌پرسم اگر این علما و اندک‌شیعیان مقاوم طول تاریخ وجود نداشتند و برای حفظ اعتقاد شیعه و ولایت اهل بیت هزینه‌هایی مثل لای دیوار گذاشته شدن، کتک خوردن بابت یازهرا گفتن، قطع شدن دست و غیره را به‌خاطر مصلحت اندیشی عقل نمی‌دادند آیا هرگز این اعتقاد از بین رسانه‌های باطل و غالب طول تاریخ به دست ما می‌رسید؟ که امروز به‌راحتی و پرسروصدا راهپیمایی اربعین برگزار کنیم و برای بردن نام اباعبدالله هیاهو راه بندازیم؟ و آیا من در این نقطه تاریخ حاضر هستم از خودم بگذرم تا اعتقاد شیعه نسل‌به‌نسل و سینه‌به‌سینه منتقل بشود؟

خواندن کتاب یک‌دست‌ها با حجم کم و داستانی بودنش گزینه مناسبی است برای خواندن در این روزها تا هر کداممان بعداز خواندنش از خودمان بپرسیم: با ادعای شیعه بودنی که داریم و اعتقادی که به این آیه قرآن «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَ‌كُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» داریم  تا کجا حاضریم پای اعتقاداتمان بایستیم و هزینه بدهیم؟ حاضریم مثل آن پیرزن، نه یک دست که هر دو دستمان را در راه اماممان بدهیم و همچنان خوشحال باشیم؟ هزینه دادن پای امام عصر(عج) در دنیای امروزی چقدر و چطور است؟ آیا من هم می‌توانم زمانی که «فاذا مُحَّصوا بالبلاء» می‌شوم جزء آن اندک‌دینداران باشم و دینم «لعق علی السنتهم» نباشد؟ می‌توانم وقتی حدیث «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ» را در دفاع از مردم مظلوم غزه می‌خوانم در ازای هزینه دادن بابتش هم مثل آن فرد یمنی خطاب به فلسطینی‌ها بگویم: شرمنده بودیم که فقط غزه بمباران می‌شد و ما بمباران نمی‌شدیم! حالا خیالمان راحت شد که در این عرصه نیز با مردم غزه پیوند خورده‌ایم.

یادداشت از: زینب هادی

نام کتاب : یک‌دست‌ها

برای تهیه کتاب به لینک زیر مراجعه کنید :

https://ketabejamkaran.ir/130016


دیدگاهتان را بنویسید