چگونه یک نوجوان می‌تواند به آرزوهایش برسد؟

پروازبا پاراموتور را دوست دارم

آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید راز موفقیت نوجوانان در تحقق آرزوهای بزرگشان چیست؟ یا اینکه نوجوانان چطور در برابر سختی‌ها و چالش‌های زندگی مقاومت می‌کنند؟ داستان‌های واقعی و الهام‌بخش همیشه بهترین راهنمای ما هستند. رمان جدید و تأثیرگذار «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» نوشته علی آرمین، پاسخ بسیاری از این سوالات را در قالب یک روایت جذاب و پرکشش برای نوجوانان و علاقه‌مندان به رشد شخصی ارائه می‌دهد.

رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» داستان عباس، نوجوانی است که در یک تعمیرگاه اتومبیل کار می‌کند اما رؤیای بزرگی در سر دارد: پرواز با پاراموتور. این کتاب با زبان ساده و تصویرگری‌های حرفه‌ای محمدرضا زرقان، مسیر پر فراز و نشیب یک نوجوان را به تصویر می‌کشد که باید بین آرزوی شخصی خود و کمک به دیگران یکی را انتخاب کند. این انتخاب سخت و چالش‌برانگیز، نقطه عطف زندگی هر نوجوان است و نشان می‌دهد چگونه می‌توان در برابر فشارها و مشکلات دوام آورد.

نوجوانی زمانی است که آرزوها جان می‌گیرند و آینده شکل می‌گیرد. اما وقتی شرایط زندگی دست به آزمون می‌زند و انتخاب‌های سختی پیش می‌آید، اراده و قدرت تصمیم‌گیری واقعی نوجوان محک می‌خورد. عباس باید بین تعمیر پاراموتور رویایی خود و کمک به دخترخاله‌اش ثریا که در المپیاد ریاضی شرکت می‌کند و نیاز به حمایت مالی دارد، انتخاب کند. این درگیری ذهنی، نقطه اوج داستان و درس بزرگی برای همه نوجوانان و خانواده‌هاست.

رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» در جشنواره کتابخوانی آموزش و پرورش معرفی شده و نویسنده آن علی آرمین در جشنواره بین‌المللی اشراق به عنوان نویسنده برگزیده انتخاب شده است.

برشی از کتاب :

تنها چیزی که به ذهن عباس می‌رسید، این بود که غلام، پیکان‌بار قدیمی‌اش را بفروشد و دخترش را به خارج بفرستد که این‌هم ممکن نبود؛ چون اولاً معلوم نبود این ماشین قراضه را، چهار میلیون تومان هم بخرند، ثانیاً آن قراضه، وسیله تهیه نانشان بود و اگر می‌فروختش، دیگر چیزی برای خوردن نداشتند. ناگهان یاد پس‌اندازش افتاد. او شش میلیون داشت که ثریا می‌توانست با آن به سفر برود یک لحظه این فکر، در ذهن عباس آمد. او به این فکرش پوزخندی زد. به نظرش یکی از مسخره‌ترین فکرهای دنیا بود. سعی کرد سریع افکار بی‌ربطش را عوض کند. سراغ تشت لباسی رفت. شروع به شستن لباس‌ها کرد. اصلا دوست نداشت فکر نیازمندی ثریا در کنار پس‌اندازی که برای بال کرده بود قرار بگیرد، ولی دست خودش نبود. او لباس‌ها، یقه‌ها و سر آستین‌ها را محکم می‌سایید. آن‌قدر محکم که صدای هنّ‌وهنش درآمده بود.

برای تهیه کتاب به سایت فروشگاهی انتشارات کتاب جمکران به آدرس زیر مراجعه کنید :

https://ketabejamkaran.ir/7982


دیدگاهتان را بنویسید