-
·
درد رویش را تاب آور؛ بهار نزدیک است
این روزها فروشگاههای آنلاین پوشاک زنانه را بالا و پایین میکنم تا لباسی زیبا برای سال نو تهیه کنم؛ اما یا دلم با آنها نیست یا اندازه جیبم به هزینهشان نمیرسد. شنبه را به جمعه و جمعه را به جمعه بعد میرسانم و دغدغهام شده خرید لباس مناسب برای نوروز ۱۴۰۳. در قیلوقال زندگی انسانی…
-
·
دست کوچکم را بگیر!
در عصر پنجمینروز اسفندماه که صدای چیکچیکِ افتادن قطرههای باران بر برگ درختان حیاط و آواز گنجشکها گوشم را پُر کرده است، کتاب سبزترین نذر را به دست میگیرم. امشب شبِ ولادت حضرت مهدی(عج) است؛ امامی که احساس میکنم نزدیکترین شخص به من است و درعینحال، خودم را از او دور میبینم، مردی که او…
-
·
پدربزرگ و راز درخت تنومند انقلاب
«آقاگرگه اومده دنبال حبة انگور.» صدیقه فکر کرد بابابزرگ دارد شوخی میکند؛ همانطور که من هم وقتی فصل اول را شروع کردم و بعد ده خط به این جمله رسیدم، فکر کردم پدربزرگ داستان دارد شوخی میکند تا روحیه نوهاش را عوض کند. همیشه مخاطب با پیشفرضی مطالعه کتاب را شروع میکند یا مینشیند تا…